ابیاتی از دیوان بشارجزء دوم
1- عادَ الغداةَ الصَّبَّ عِیدُ فالقلبُ متبُولٌ عَمیدُ
2- مِن حُبِّ ظبّیٍ صادَهُ یا مَن رأی ظبّیا یَصِیدُ
3- أنسٌ ألوفٌ للحِجا لِ ودُونَهُ قَصرٌ مَشِیدُ
4- مِن حَولِهِ حُرَّاسُهُ وَبِبابِهِ أسَدٌ مَرِیدُ
5- وَالظَّبیُ مَســـــکَنُهُ الفلَا ةُ مُطَرَّدٌ فیها شَرِیدُ
6- ما إن تَزالُ تُظِلُّه الـــــأمطَارُ فِیها والجلِیــــدُ
7- والظَّبیُ تَصرَعُهُ الحبَا ئلُ وهوَ عَن شَرَکٍ یَحیِدُ
8- ویَطیشُ نُبلی إن رَمَیـــتُ وإن رَمَی فَهُوَ المَجِیدُ
9- فَأصابَ لَمَّا أن رَمَی قَلبی لَهُ سَهمٌ سَدیدُ
10- إذ مَرَّ یَختَلِسُ النُّــفُو سَ وخَلفَهُ یُزجیِه عِیدُ
11- یَمشِی الهُوینا کالنَّـزِیــــفِ لِبُهرِهِ وهُوَ الحمِیدُ
12- وعلَی التّرائبِ دُرَّة فیها الزَّبَرجَدُ والفَریدُ
13- وَنَقارسٌ قَد زَانَها حَلَقٌ غَدائرُها تَصِـــیدُ
14- وأغَنٌّ یَحفِلُ عُصــفُراً و کَأنَّــهُ جَمــــرٌ وَقُودُ
15- والقُرطُ فی مَهلُوکَةٍ مَجـرَاهُ مِـن جَمَلٍ بَعیدُ
16- خَصرٌ لَطیفٌ کَشَّحُهُ مَجری الوِشاحِ لَها خَضِیدُ
17- تِلک الّتی لَــذَّ الشَــــبا بُ بِها و طاوَعَنی القَصِیدُ
18- تِلکَ الَّتِی حُبُّ لَها فِی القلبِ باقٍ لا یَبِیدُ
19- مَن کانَ أفنَی وُدَّهُ دَهـــرٌ فَوُدُّکُمُ یَزیدُ
20- أو کانَ غَـــیَّرَهُ الزّما نُ فَحُبُّکُم غَضٌّ جَدیدُ
21- أو کانَ جَلداً فی الهوی فَأنا الضّعیفُ لَهُ البلیدُ
22- یومًا إذا لَا قَیتُکم ولَدَی الهجانِ أنا التّلیدُ
23- لا أســتَطِیعُ جَوابَکُم و لِغیرِکم قَولِی عَتِیدُ
24- فَأشَدُّ حُبّ حُبُّکم والحبُّ أهونُهُ شَدیدُ
25- فلَئن ظَفِرتُ بِخَــلوَةٍ مَن حَبّتِی فَأنا السّعِیدُ
26- أو مِتُ مِن حُبِّی لَها فَأنا القَتیلُ بهِ الشّهِیدُ
ترجمه ابیات از دیوان بشار جزء دوم: مترجمین آقای حمید بهاروند وخانم ناهید طاهرپور
1- بامداد عاشق بیقرار بازآمد ، پس قلبش ازعشق معشوقش بیمارشد.
2- از عشق (معشوقی) که اورا شکار کرده ، چه کسی دیده است آهویی شکار بکند.
3- او به آرامی در،دیارش آرام گرفت ، درحالیکه پیرامونش قصری محکم می باشد.
4- در اطرافش نگهبان هایی است ، مانند شیری سرکش وجسور از دروازه اش محافظت می کنند.
5- آهو جایگاهش بیابان است ، درتمام روز رانده و آواره می باشد.
6-او پیوسته بارانها وسرما را دربیابان احساس می کند.
7- آهو باریسمانی که اورا بسته اند درگیراست، درحالیکه می خواهد از دام رها شود.
8- اگر تیراندازی کنم تیرم به هدف نمی زند ، ولی اگر او تیراندازی کند به هدف می زند.
9- اگر خوب تیراندازی کند، به دل من اصا بت می کند.
10- زمانی که عبور می کند جانها را می رباید، وهنگام عبور ( کردنش) رفتار وخوی زیبای از خود به جا می گذارد.( یعنی با غرور وتکبر راه می رود)
11- مانند کسی که بر اثر دفع خون از بد نش ناتوان شده با ملایمت راه می رود، واین حالت برایش زیبا وستوده است.
12- بر استخوان سینه اش مروارید وزبرجد می باشد.
13- موهای سرش مانند گل سرخی است که موهای بافته و بازش را زینت می دهد،این موها ریسمانی است برای صید محبوب.
14- رنگ چهره محبوب مانند رنگ زعفران است ، گوئی آتش گداخته است.
15- گوش وگردن معشوق چون دو کوه است که گوشواره درمیان آنها بازی می کند .
16- پاها یش نرم ولطیف وبرپهلویش موهایی آویخته که مانند رشته های مروارید به هم پیچیده وبریده بریده است که راه راه به نظر می آید.( تن محبوب از دور راه راه به نظر می آید)
17- محبوبیست که مورد علاقه جوانان است از او لذت می برند، در دوست داشتن او از من اطاعت می کنند.
18- محبوبی است که عشقش در قلب باقی است و عشق او از بین نمی رود.
19- هرکس که روزگار دوستی ومهرش را از بین ببرد ( فراموش می شود) ، اما در مورد تو برعکس است دوستی تو زیادتر می شود.
20- یا روزگار بخواهد آن دوستی را تغییر دهد ، ولی دوستی شما همواره تازه و جدید است.
21- یا در عشق راسخ وصبور باشد، ولی من درمقابل عشق او ضعیف وناتوانم.
22- اگر روزی شما را ملاقات کنم ، آن روز سفید موی وپیروناتوانم.
23- با وجود اینکه، برای دیگران حاضر جوابم ، ولی نمی توانم جواب شمارا بدهم.
24- دردناکترین عشق ،عشق من به شماست ، حال آنکه آسانترین عشق هم خیلی دردناک است.
25- اگر در خلوتی به محبوبم دست یابم ، پس من خوشبختم.
26- یا اگر ازعشق محبوبم بمیرم ، پس من شهید عشقم.